یک حس خوب
نذر دارم که روز تولد امیرالمونین با بهادر گلم میریم شیرینی و ابمیوه میخریم میبیریم شیرخوارگاه تا دوستای گلی که همس تو هستن در شادی ما شریک بشن و دهنشون شیرین بشه امروز هم مثل سه سال گذشته راهی خرید شیرینی شدیم بابا شاهد کاری برایش پیش اومد و نرسید همراهیمون کنه برای همین با مامان شهین رفتیم از مغازه پسر داییم شیرینی خریدیم و رفتیم شیرخوارگاه دست در دستت نذرمون رو ادا کردیم و برگشتیم به خانه واقعا حس خوبیه و خوب تر از اون اینه که وقتی من عصر رسیدم سرکار یک جعبه شیرینی روی میز بود که به مناسبت مولود کعبه خریده بودن و دقیقا همون شیرینی که من برای بچه های بی سرپرست خریده بودم ببین چقدر زود دهن من هم شیرین شد میگن خداوند به هر کسی به ...
نویسنده :
سپیده
16:32